جدول جو
جدول جو

معنی حایل کردن - جستجوی لغت در جدول جو

حایل کردن
واسطه قراردادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حاصل کردن
تصویر حاصل کردن
به دست آوردن، فراهم آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حالی کردن
تصویر حالی کردن
بیان کردن مطلبی برای کسی تا خوب بفهمد و دریابد، فهماندن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ دَ)
راغب کردن. میل و رغبت برانگیختن: و نفس طبیعت را مایل بدان کند. (مجالس سعدی) ، کج کردن. چیزی را از حالت قائم خم دادن
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
نسخ. برگردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) ، جبران نقص. ازالۀ خلل و عیب: من خواستم که بدرگاه عالی آیم به بلخ اما این خبر بخوارزم رسد، دشوار خلل زاید که زایل نتوان کرد. (تاریخ بیهقی ص 359) ، زدودن. ستردن. محو کردن. دور ساختن. جدا گردانیدن: اگر تعرض خویش از ما زایل کنی، هر روز موظف، یکی شکار... عظیم به ملک فرستیم. (کلیله و دمنه).
به کمتر سعی نقش از سنگ زایل می توان کردن
ولیکن چاره نتوان یافتن نقش جبینی را.
میرزابیدل (از آنندراج).
رجوع به انداختن، بردن، زایل گردانیدن و زایل نمودن و ازاله و امحاء شود
لغت نامه دهخدا
(جُ تَ)
در تداول عوام، تلقین کردن. افهام. فهمانیدن. ملتفت کردن. نیک فهمانیدن. تفهیم. دریاباندن. منکشف کردن. مکشوف کردن. فهماندن. واقف کردن. تعریف کردن. معروف کردن. تنبیه کردن. متنبه کردن. منتبه کردن. مطلع کردن. ارائه کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از حالی کردن
تصویر حالی کردن
خوشیدن خوش گشتن، آگاهاندن فهماندن فهمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
الفنجیدن فرا آوردن توزیدن ویندیدن جمع کردن فراهم آوردن تحصیل کردن، نتیجه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حالی کردن
تصویر حالی کردن
((کَ دَ))
فهماندن، فهمانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمایل کردن
تصویر حمایل کردن
((~. کَ دَ))
از شانه یکبری آویختن
فرهنگ فارسی معین
به دست آوردن، اکتساب کردن، تحصیل کردن، جمع کردن، فراهم کردن، به نتیجه رسیدن، نتیجه گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فهماندن، تفهیم کردن، متوجه ساختن، ملتفت کردن، آگاه ساختن
متضاد: حالی شدن، ادب کردن، آدم کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آویختن، (برگرداندادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
للملفّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
File
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
archiver
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
archivar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
arquivar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
архивировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
ablegen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
archiwizować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
فائل کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
ফাইল করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
จัดเก็บ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
kuhifadhi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
dosyalamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
ファイルを保存する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
存档
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
לשמור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
파일을 저장하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
mengarsipkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
архівувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
archiveren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
archiviare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فایل کردن
تصویر فایل کردن
फाइल करना
دیکشنری فارسی به هندی